برای دیدن محتوای سایت روی دکمه دسته بندی کلیک بفرمایید
یه روز یه آقا خرگوشه «وایسا وایسا کارت دارم یواش موشه اومد بیرون «شاید میخواد بخورتم مادر موشه عاقل بود «نترس جونم اون مهمونه
رسید به یه بچه موشه
موشه دوید تو سوراخ
خرگوشه گفت آخ
من خرگوش بیآزارم
بیا از سوراخت بیرون
نمیخوای مهمون»
یه نگاهی کرد به مهمون
دید که گوشاش درازه
دهنش بازه
یا با خودش ببرتم
پس میرم پیش مامانم
آنجا میمانم»
زنی باهوش و کامل بود
یه نگاهی کرد به خرگوش
گفت به بچه موش
خیلی خوب و مهربونه
پس برو پیشش سلام کن
بیارش خونه»